My patient angel | فرشته صبور من P13 (آخر)
شب:
ویو چانگبین:
ساعت 2 و نیم عه و من هنوط خوابم نمی بره.
نبایدم بتونم بخوابم.
مونبین....
لعنتی. الان فقط جونگین میتونه حالمو بهتر کنه.
می دونم هنوز بیداره و داره کاراش رو انجام میده. این قضیه خرج زیادی برامون داشت.
از روی تخت بلند میشم و سمت در میرم. قبل از اینکه دست گیره رو فشار بدم می ترسم. هیچوقت انقدر شک نداشتم. تو چجور آدمی هستی که منو اینطوری تغییر دادی جونگین؟
مهم نیست. بالاخره باید تموم شه.
دستگیره رو پایین میکشم و از اتاق خارج میشم.
از راهرو رد میشم و سریع از پله ها پایین میرم و سمت راست و طرف اتاق هیونجین میرم. مطمئنم اونجاست.
بدون در زدن درو باز می کنم. جونگین کنار انبوهی از کاغذ که سعی در مرتب کردنشون داشت میبینم. توجهی به هیونجین با چشمای قرمزش که به صفحه
لپ تاپ زل زده بود و الان با تعجب به من نگاه میکنه نمی کنم.
مچ دست جونگینو میکشم و اتاق بیرون می برمش.
جونگین: هی هی ........ دستمو ول کن
بدون توجه به حرفش از پله بالا میرم. هنوزم کوچولوعه. بردنش برام خیلی راحته.
جونگین: هی منو کجا می بری؟..... مگه نگفتم ولم کن؟
وارد راهرو شدیم و سمت در اتاقم رفتیم.
جونگین: مگه صدامو نمیشنوی عوضی؟
عوضی ها؟
به در اتاقم می کوبونمش. با دست چپم جفت دستاشو روی قفسه سینش نگه میدارم و با دست راستم در اتاقو باز میکنم. لبامو روی لباش میزارم و قبل از اینکه در اتاق کامل باز شه دست چپمو پشت کمرش میزارم تا مانع از افتادنش بشم.
بعد از اینکه جفت لباش رو طوری مک زدم تا بنفش و متورم بشه لب پایینشو محکم گاز گرفتم و روی تخت هولش دادم.
جونگین: ایییی ..... چــ چـــ چی کار مــ میکنی؟
همینطور که پیراهنمو درمیاوردم جوابشو دادم
چانگبین: مشخص نیست؟...... می خوام دوباره خودمو داخلت حس کنم بیب
جونگین: نه نه ....... بـــ بزار برم... لـــ لطفا......
با دستم قفسه سینشو فشار دادم تا دوباره رو تخت دراز بکشه
چانگبین: بزارم بری؟ تو میدونستی چرا اومدم دنبالت ولی چرا جلوی هیونجین چیزی نگفتی؟ می دونم توهم میخوایش......
جونگین: خواهش میکنم بــ بزار برم .......... مــ می ترسم...
روش خیمه زدم. با دست چپم تویه حرکت پیراهنشو پاره کردم و پایین تخت انداختم و همزمان کنار گوشش لب زدم
چانگبین: نمی تونم برای یه عوضی از عشق زندگیم بگذرم.... من برات صبر کردم جونگین، ولی صبرم تموم شده......
(هیچی دیگه اینا هم میرن روهم)
........................................................................................
#straykids
#changin
#هیونلیکس
#چانگین
#وانشات
ویو چانگبین:
ساعت 2 و نیم عه و من هنوط خوابم نمی بره.
نبایدم بتونم بخوابم.
مونبین....
لعنتی. الان فقط جونگین میتونه حالمو بهتر کنه.
می دونم هنوز بیداره و داره کاراش رو انجام میده. این قضیه خرج زیادی برامون داشت.
از روی تخت بلند میشم و سمت در میرم. قبل از اینکه دست گیره رو فشار بدم می ترسم. هیچوقت انقدر شک نداشتم. تو چجور آدمی هستی که منو اینطوری تغییر دادی جونگین؟
مهم نیست. بالاخره باید تموم شه.
دستگیره رو پایین میکشم و از اتاق خارج میشم.
از راهرو رد میشم و سریع از پله ها پایین میرم و سمت راست و طرف اتاق هیونجین میرم. مطمئنم اونجاست.
بدون در زدن درو باز می کنم. جونگین کنار انبوهی از کاغذ که سعی در مرتب کردنشون داشت میبینم. توجهی به هیونجین با چشمای قرمزش که به صفحه
لپ تاپ زل زده بود و الان با تعجب به من نگاه میکنه نمی کنم.
مچ دست جونگینو میکشم و اتاق بیرون می برمش.
جونگین: هی هی ........ دستمو ول کن
بدون توجه به حرفش از پله بالا میرم. هنوزم کوچولوعه. بردنش برام خیلی راحته.
جونگین: هی منو کجا می بری؟..... مگه نگفتم ولم کن؟
وارد راهرو شدیم و سمت در اتاقم رفتیم.
جونگین: مگه صدامو نمیشنوی عوضی؟
عوضی ها؟
به در اتاقم می کوبونمش. با دست چپم جفت دستاشو روی قفسه سینش نگه میدارم و با دست راستم در اتاقو باز میکنم. لبامو روی لباش میزارم و قبل از اینکه در اتاق کامل باز شه دست چپمو پشت کمرش میزارم تا مانع از افتادنش بشم.
بعد از اینکه جفت لباش رو طوری مک زدم تا بنفش و متورم بشه لب پایینشو محکم گاز گرفتم و روی تخت هولش دادم.
جونگین: ایییی ..... چــ چـــ چی کار مــ میکنی؟
همینطور که پیراهنمو درمیاوردم جوابشو دادم
چانگبین: مشخص نیست؟...... می خوام دوباره خودمو داخلت حس کنم بیب
جونگین: نه نه ....... بـــ بزار برم... لـــ لطفا......
با دستم قفسه سینشو فشار دادم تا دوباره رو تخت دراز بکشه
چانگبین: بزارم بری؟ تو میدونستی چرا اومدم دنبالت ولی چرا جلوی هیونجین چیزی نگفتی؟ می دونم توهم میخوایش......
جونگین: خواهش میکنم بــ بزار برم .......... مــ می ترسم...
روش خیمه زدم. با دست چپم تویه حرکت پیراهنشو پاره کردم و پایین تخت انداختم و همزمان کنار گوشش لب زدم
چانگبین: نمی تونم برای یه عوضی از عشق زندگیم بگذرم.... من برات صبر کردم جونگین، ولی صبرم تموم شده......
(هیچی دیگه اینا هم میرن روهم)
........................................................................................
#straykids
#changin
#هیونلیکس
#چانگین
#وانشات
- ۶.۹k
- ۰۳ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط